گناهم این بود که عاشق شدم
عاشقی را مقدس میدانستم
فکر میکردم معشوقم معبودم میشود
سماع گونه به دورش میگشتم
و عبادتش میکردم
آخر مگر عشق ستودنی نبود
من که ستایشش میکردم
آن هم دیوانه وار
یکباره چه بر سرم آمد!
به کدامین گناه
وجودم به آتش کشیده شد
من که در محراب وجودش
نماز میکردم
کعبه ام را در آغوشش بنا کردم
و با هر طپش قلبش نیایش کردم
چه گناهی کردم مگر
که عذابش وجودم را میسوزاند
بدون چشمهایش از کدامین
دریچه جهانم را نظاره گر باشم
اصلا با کدام امید،به قامت بایستم
من که به پایش سجده کردم
زندگی را با او نام او آغاز کردم
پس پاداش عبادتم چه بود
نکند سهم من از آن همه عبادت
محرابی خالی بود؟
????دل نوشته: مریم حیدری????





 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارغوانی های توی سرم! پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان گل و بلبل دیجی فارکس وبگردی 98 بانک مووی متافیزیک و ماورا لوله بازکنی تهران تخلیه چاه تهران